وقتی از منظرگاه فرقهی ملامیته به نمایشنامه"دشمن مردم" ایبسن بنگریم در وهلهی اول شباهت های مفهومی زیادی شگفتزده مان می کند. این مفاهیم عبارتند از: همگانیت، جبرگرایی، سمبولیسم، آگاهی، مسئولیت، ریاکاری و اعتدال اما علی رغم این شباهتهای ظاهری که در نگاه نخست ما را شگفت زده میکند دارای اختلافهای بنیادینی است که ریشه در جنس تفکر شرق و غرب دارد.
وقتی از منظرگاه فرقهی ملامیته به نمایشنامه"دشمن مردم" ایبسن بنگریم در وهلهی اول شباهت های مفهومی زیادی شگفتزده مان می کند. این مفاهیم عبارتند از: همگانیت، جبرگرایی، سمبولیسم، آگاهی، مسئولیت، ریاکاری و اعتدال اما علی رغم این شباهتهای ظاهری که در نگاه نخست ما را شگفت زده میکند دارای اختلافهای بنیادینی است که ریشه در جنس تفکر شرق و غرب دارد.
زهرا شایانفر:
.نیما صالحیان، دانشجوی فوق لیسانس فلسفه در کالج فرگوسن است که مقاله او با عنوان"بررسی تطبیقی اندیشهها و اصول مکتب ملامیته با اندیشهها و آراء ایبسن در نمایشنامه"دشمن مردم" در یازدهمین کنفرانس بینالمللی ایبسن در دانشگاه اسلو و به بهانه بزرگداشت یکصدمین سالگرد درگذشت این نویسنده پذیرفته شده است که به همین بهانه در همایش بزرگداشت ایبسن در ایران نیز از او تجلیل به عمل خواهد آمد.
گفتوگوی حاضر با او درباره مقالهاش و ارتباط مکتب ملامیته با اندیشههای ایبسن است.
ملامیته یکی از فرقههای تصوف ایرانی است. لطفاً در مورد این فرقه بیشتر توضیح بدهید.
در نیمه دوم قرن سوم هجری در شهر نیشابور، یکی از مناطق خراسان فرقهای به نام ملامیته ظهور میکند. قرن سوم در تاریخ تصوف اسلامی از حیث تقوا و زهد حقیقی از دیگر قرنها متمایز است همچنان که در توجه و سختگیری به دین و جهاد با نفس از دیگر ادوار تاریخ اسلام متمایز است. مسلک ملامیته شیوهای از زهد رایج در آن زمان را همراه با ویژگیهای اقلیمی خراسان دارد، این مکتب کاملاً عملی است و آداب و رسوم آن پیرامون مجاهده با نفس و ریاضت آن دور میزند و مقصد نهایی، محو ذات و از میان بردن غرور انسانی و خاموش ساختن آتش ریا و دو رویی در دل است.
بنیانگزاران آن مردانی صادق بودند که هرگز اثری مکتوب از خود به جا نگذاشتند. گمان میرود که ملامیته فرقهای منظم و طریقهی مشخص با رسوم و قواعد ویژه و ثابت نبوده باشد و بعدها سخنان پیشوایان آنها را گردآوری و ساماندهی کردهاند.
شما فکر میکنید در اندیشههای ملامیته نیشابور و آراء ایبسن چه وجوه مشترکی وجود داشته باشد با توجه به این که آنها به لحاظ تاریخی و جغرافیایی فاصلهی بسیار زیادی با هم دارند.
وقتی از منظرگاه فرقهی ملامیته به نمایشنامه"دشمن مردم" ایبسن بنگریم در وهلهی اول به خاطر شباهتهای جالبی که در اندیشهها و نحوهی برخورد آنها با برخی مفاهیم وجود دارد شگفتزده میشویم. این مفاهیم عبارتند از: همگانیت، جبرگرایی، سمبولیسم، آگاهی، مسئولیت، ریاکاری و اعتدال که علی رغم این شباهتهای ظاهری که در نگاه نخست ما را شگفت زده میکند دارای اختلافهای بنیادینی است که ریشه در جنس تفکر شرق و غرب دارد.
میتوانیم این گونه فرض کنیم که اندیشههای ایبسن متاثر از این نحله عرفانی باشد؟
نه به هیچ عنوان چون به لحاظ تاریخی و جغرافیایی آنها فاصلهی بسیار زیادی با هم دارند و من صرفاً دیدگاه آنها را در خصوص برخی مفاهیم با هم تطبیق دادهام. بسیاری از مفاهیم شرقی در غرب نیز وجود دارند و بسیاری از مفاهیم غربی نیز در شرق. آنها ممکن است شباهتهایی با هم داشته باشند اما لازم نیست که حتماً از وجود یکدیگر خبر داشته باشند.
شما ذکر کردید که در باورهای صوفیه نوعی جبرگرایی وجود دارد که همین جبرگرایی به نوعی نیز در آثار ایبسن نمود پیدا میکند.
از نظر ملامیته اراده کلیتری تمام جریان هستی و به تبع آن افعال انسانی را هدایت و کنترل میکند و همچنین در جهان بینی ایبسن، اراده و اختیار عامل عقیمی است و قهرمانان آثارش اسیر جبر حوادثند اما نوع جبرگرایی در این دو مکتب با هم متفاوت است، در آراء ملامیته نوعی جبر الوهی وجود دارد، صوفی با تسلیم شدن به این جبر خود را از محدودهی آن خارج میکند یعنی با همسو کردن ارادهی خودش با ارادهی خداوند خود را از محدودهی جبر نجات میبخشد. قصد یک صوفی در برانگیختن مردم این است که رفتن او به سوی ساحت الهی سادهتر انجام بپذیرد اما در نمایشنامه"دشمن مردم" قصد دکتر استوکمان رفتن به سوی جهان الوهی نیست، در واقع او ناخواسته به سوی دشمنی با مردم کشیده می شود. صوفی ملاتی در پی اصلاح جامعه برنمیآید او در نهایت به عالم تجرد پناه میبرد و اگر توجهی به جامعه داشته باشد، توجهی است که به دشمنی ختم میشود و به همین دلیل است که در آثار صوفیه نفس را دقیقاً در مقابل خداوند قرار میدهند و جامعه محل نفوس است اما دکتر استوکمان یک مصلح اجتماعی است او با کنکاش در اعماق اجتماع به معرفتی دست مییازد که همین معرفت سبب دشمنی مردم با اوست او در نهایت اجباراً از جامعه میگریزد اما جامعهی کوچکتری با خصوصیات دلخواهش را میآفریند.
اهل ملامت و دکتر استوکمان در نمایشنامهی دشمن مردم هر دو به آگاهی دست مییابند اما چه وجوه تفاوت و تشابهی در این مسئله وجود دارد که شما به بررسی این فرقه و نمایشنامه پرداختید؟
دکتر استوکمان و صوفی ملامتی برای جستجوی آگاهی مسیر دشواری را طی میکنند و این وجه مشترک آنهاست اما مسیر حرکت و نوع آگاهی که در پایان به آن دست مییابند بسیار با هم متفاوت است. آگاهی دکتر استوکمان حاصل پژوهش و تجزیه است او به صورت علمی ابتدا طرح فرضیه میکند و سپس حدس و گمان خود را در بوتهی آزمایش قرار میدهد و در نهایت از طریق آزمایش و خطا و با کمک وسایل علمی و آزمایشگاهی به این نتیجه میرسد که سیستم لوله کشی شهر مشکل داشته و آب شهر آلوده است و همین آگاهی نیروی محرکهی او برای قیام علیه اجتماع میشود اما عارف اهل پژوهش و تفحص نیست. او با تسلیم شدن به ساحت الوهی این امکان را فراهم میکند تا حقیقت در او حلول کند. دکتر استوکمان جزء بسیار کوچکی از آب شهر را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد اما یک عارف شرقی برای عالم حقیقت کلیتی را متصور است و آن را در تمام اجزای طبیعت جاری و ساری میبیند.
مفهوم مسئولیت چگونه در آثار ایبسن و ملامیته نمود مییابد؟
همان طور که گفتم دکتر استوکمان یک مصلح اجتماعی است و در برابر جامعه احساس وظیفه و مسئولیت میکند و در نهایت به قصد تصفیهی اجتماع قیام میکند اما اهل ملامت در خود مسئولیت الوهی احساس میکنند آنها نسبت به دیگران وظیفهای ندارند و اگر به ندرت این گونه باشد فقط در این راستا قرار دارد که دیگران را به مسیر الوهیت بکشاند. همان طور که در نوشتههای آنها آمده است. صوفی گفت:«اتحاد با خدا، جدایی از غیر خدا و جدایی از غیر خدا، اتحاد با خداست.»
به نظرم در آثار صوفیه ایران گرایش به سمبولیسم وجود دارد و دورهی سوم آثار ایبسن نیز چنین است. شما چه ضرورتی برای روی آوردن به سبک سمبولیسم در نمایشنامههای ایبسن و آثار صوفیهی ایران دیدید؟
به نظر من روی آوردن به بیان تمثیلی در آثار صوفیه، همان تداوم حس دشمنی با مردم آنها است که عمداً این زبان را برمیگزینند تا پیشاپیش امکان بهرهوری عمومی را از آن بزدایند و تنها برای کسانی قابل دسترسی باشد که از آگاهی لازم برخوردار باشند. از این منظرگاه میتوان به آثار ایبسن نگریست و دلایل سمبولیک بودن برخی از آثارش را در آن جست و به مصداق این گفتهی دکتر استوکمان در نمایشنامه دشمن مردم رسید که:"اکثریت هیچ وقت حق ندارند"، در واقع با این جمله به آثارش عمق و معنایی ژرف میبخشد که تنها"اقلیت پیشرو جامعه" امکان استفاده از آن را داشته باشند.